ایستگاه بهشت

مطالب عقیدتی + دلنوشته
مشخصات بلاگ

وقتی انس با قرآن پیدا شد، مجال تدبر و تأمل و تفکر در معارفِ قرآن به دست خواهد آمد. قرآن را نمی‌شود سرسری خواند و گذشت؛ قرآن احتیاج دارد به تدبر، تکیه به روی هر کلمه‌ای از کلمات و هر ترکیبی از ترکیبها‌ی کلامی و لفظی. انسان هر چه بیشتر تدبر کند، تأمل کند، انس بیشری پیدا کند، بهره‌ی بیشتری خواهد برد؛ قرآن اینجوری است.
مقام معظم رهبری

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۹ ب.ظ

تاریخ آنقدرها هم مردانه نیست ...


 

" بسم الله الرحمن ارحیم "

بی نام او هر کاری ابتر است

 

پیش از آنکه سریال امام علی – علیه السلام – را ببینم ، نمیدانستم اصلا زنی به نام قُطام هم در تاریخ وجود داشته است. با اینکه هیچوقت نتوانستم این سریال را کامل ببینم، اما لااقل فهمیدم نه تنها چنین زنی وجود داشته، بلکه در شهادت حضرت امیر نقشی به این مهمی داشته است ... در تاریخ آمده که ابن ملجم با تمام شقاوتش در شب آخر پاهایش سست شده بود و تصمیم داشت از این کار شیطانی صرف نظر کند، اما قطام تمام حیله های زنانه اش را به کار بست و چنان قلب و روح آن بیچاره را تسخیر کرد که دوباره به انجام آن کار مصمم شد ... و شد آنچه که شد ...

بعدها فهمیدم که این که میگویند " همیشه پای یک زن در میان است " آنقدر ها بیراه نیست ... و این مشخصا در زندگی حضرت امیر (ع) به شدت پر رنگ است ... 

میان آنهمه مرد در جامعه آن روز مدینه، فقط بانویی به نام فاطمه – سلام الله علیها -  همه ی هست و نیستش، و حتی جانش را بر سر دفاع از ولایت میگذارد، و از میان آنهمه مرد، فقط زنی به نام عایشه اولین عَلَم مخالفت با اولین حکومت ولایی را بر می افرازد و انقدر در دشمنی با ایشان پیش میرود که با شنیدن خبر شهادت حضرت امیر  سجده شکر میکند! ... خانمی به نام اسماء در قلب خانه دشمن، دلش با امام زمانش است و پنهانی ایشان را از توطئه قتلشان آگاه میکند، و زنی به نام قطام مهریه خود را قتل همان امام قرار میدهد ...

عجبا! ... انگار تاریخ انقدرها هم مردانه نیست ... انگار بر سر هر پیچ مهم تاریخ، زنی ایستاده است ... یکی از همین زنهای به ظاهر خانه نشین و ناتوان ... زنی مثل من، مثل شما  ...

من کاری ندارم که طلحه اولین کسی بود که با شور و شوق فراوان با حضرت امیر بیعت کرد، و بعد آنطور ناجوانمردانه به رویشان شمشیر کشید  ... کاری ندارم به زبیر که زمانی برای دفاع از حریم ولایت در مقابل هجوم آورندگان به خانه سینه سپر کرد و شمشیرش شکست، و زمانی همین آدم فرمانده سپاه دشمنان ولایت بود ... اما برایم مهم است که هر دو آنها فرمانبردار زنی بودند به نام عایشه ... عایشه ای که علنا با فرمان صریح خدا که گفته بود: " و قرن فی بیوتکن" مخالفت کرده و سوار بر یک شتر سرخ مو به جنگ ولایت آمده بود ...

اگرچه حالم از موجود پلیدی به نام اشعث بن قیس به میخورد، و اگرچه میدانم تا چه حد خودش و پسرش ناجوانمرد بودند، اما لااقل آنها دستشان مستقیما به خون امامی آغشته نیست، و همیشه جرمشان "معاونت در قتل" است ... اما  این دخترش جعده بود که با دست خودش و در کمال خونسردی بهترین همسر عالم در زمان خودش را به شهادت رساند ، به طمع اینکه معاویه او را به عقد پسرش یزید دربیاورد ... چه معامله ی عجیب و احمقانه ای : سرور جوانان اهل بهشت کجا؟ ، و یک شرابخوار بوزینه باز کجا؟ ... واقعا یک زن تا کجاها میتواند پست باشد ...

من فقط زنان کوفه را میشناسم که یکی یکی آمدند و همسرانشان را از لشکر مسلم بن عقیل بیرون کشیدند ... و گرنه اگر مسلم فرصت میکرد ماموریتش را در کوفه انجام دهد، کربلایی رقم نمیخورد ...

و بالاخره دینی که آنهمه مردان پهلوان و قهرمان در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله برای بوجود آوردنش شمشیر زده بودند، و مردان مجاهد عاشورایی برای از نو زنده کردنش در خون خود غلتیده بودند، در کربلا همراه خیمه ها سوخت و در زیر خاکستر جهالت مردم دفن شد ...

و این اَبَــربانویی به نام زینب – سلام الله علیها - ، به همراه زنان و دختران اسیر بودند که آن را از زیر خاکسترها بیرون کشیدند و دوباره زنده کردند ... از پاهای کوچک زخمی دختربچه ای سه ساله بگیر، تا مادری به نام رباب که با وجود داغی 6 ماهه بر قلب، با افتخار سرش را بالا گرفته بود ... و  فراتر از تمام اینها بانوی به ظاهر اسیری که عقل انسان از درک مقامش عاجز است ... مگر نه اینکه او دختر همان مادریست که هرکس به حقیقت مقامش را درک کند، به اسرار ناشناخته ی شب قدر پی برده است؟ ... و ما ادراک ما لیله القدر؟ ...

 

نه ... تاریخ آنقدرها هم مردانه نیست ...

اصلا اگر با دقت نگاه کنیم خیلی هم زنانه است، چون همه میدانند که در پشت هر مرد موفق و ناموفقی، زنی ایستاده است، که مسئول اصلی موفقیت یا ناموفقی اوست ... پس اگر الان بعد از 12 قرن هنوز 313 نفر انسان صالح و ناب بوجود نیامده تا حجت تمام شود و پرده های غیبت کنار برود، باید قبول کنیم که بخش بزرگی از اشکال متوجه ما خانمهاست ...

و حالا ما بر سر یک پیچ تاریخی دیگر ایستاده ایم ... پیچی که میتواند به سمت راست بپیچد و ما را به دوران طلایی ظهور برساند و میتواند به سمت چپ بپیچد و ما را از اینهم که هستیم بیچاره تر کند ...

به خودمان فکر کنیم و به نقش زنانه مان در این روزها

و ساعتها و دقایق حساس و سونوشت ساز حیات بشریت ... فکر کنیم ... اینکه میگویند یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد ساعت عبادت است، برای همین موقعهاست ...

حالا یک امام دیگر منتظر ماست که به خودمان بیاییم ... امامی که در تمام این سالهای غیبت، در توقیعات و تشرفات فقط به دو نفر به طور مشخص اشاره کرده و از آنها با احترام و توجهی خاص نام برده است ... به دو بانو :

یکی حضرت مادر سلام الله علیها ... آنجا که در توقیع شریفشان فرموند: و لی فی ابنته رسول الله اسوه حسنه ...

و دیگری از بانو زینب سلام الله علیها ... آنجا که در جریان تشرف شیخ حسین سامرایی، به زبان شیرین فارسی به او فرمودند : به مردم بگویید خدا را به حق عمه ام زینب سلام الله علیها قسم بدهند که در فرج من تعجیل کند ...

یادمان باشد که اینها کلام امام معصوم است ... و کلام یک امام، هرگز بیهوده و همینطوری نیست ... آیا اینکه ایشان حضرت مادر را به عنوان الگوی خودشان معرفی میکنند، به این معنا نیست که میخواهند ما هم به ایشان تاسی کرده و از حضرت مادر الگو بگیریم؟ ...

و آیا شایسته نیست که پیش خودمان فکر کنیم، چرا امام مشخصاً از حضرت زینب – سلام الله علیها – نام برده اند؟ چرا کلید ظهور مولا در دست بانویی ست که عقیله بنی هاشم است ... در دست یک بانوی خردمند ... در دست یک بانوی دانشمند ... کسی که همیشه در حریم خانه بوده، اما آنقدر از فرصتهای زندگیش خوب استفاده کرده و وجودش را اعتلا بخشیده که میتواند در موقع مقتضی چنین نقش عظیمی را در تاریخ ایفا کند، و با دست و زبانش ، دین خدا را اینقدر زیبا یاری کند ...

امام از ما میخواهند به سرور بانوان دو جهان نگاه کنیم که چطور در مقابل مظلومیت امام زمانش بی تفاوت نماند و سیلی خورد، اما ایستادگی کرد و پرچم ولایت را بالا نگه داشت ... به دخترشان حضرت زینب سلام الله علیها نگاه کنیم که چطور فرزندانش را فدایی امام زمانشان تربیت کرد ... و وقتی آن امام به شهادت رسید، خودش را سپر بلای امام زمان بعدی کرد تا مبادا زمین از حجت خالی شود ...

شاید امام علیه السلام میخواهند ما را به نکته ای متوجه کنند:  به یک وجه مشترک بزرگ بین این دو بانو:

 اینکه هر دو آنها درست در زمانی از امام زمانشان پشتیبانی کردند که از دست مردان کاری ساخته نبود ... و هردو آنها در بحبوحه تلاشهایشان خطبه های آتشینی خواندند که دلها را متحول کرد پیام مظلومیت دین را تا مغز استخوان مردم نفوذ داد ...

و ما اگر میخواهیم که تقدیرمان تغییر کند و با ولایت گره بخورد، باید تکانی به خودمان بدهیم ... ان الله لا یغیر ما بقومٍ، حتی یغیروا ما بانفسهم ...

و من فکر میکنم کلید ظهور امام علیه السلام ، بیش از آنکه در دست نیرومند مردان باشد، در دستهای ظریف ما خانمهاست ... امام علیه السلام میخواهند به ما خانمهای شیعه پیام بدهند که اگر میخواهید من بیایم و روزگارتان تغییر کند، باید فاطمه گونه و زینب گونه یاریم کنید ... عقیله باشید، عالمه باشید ، برایم یار تربیت کنید و از هر فرصتی برای رساندن پیام نهضت من به دیگران استفاده کنید، تا دلها و ذهنهای انسانها برای آمدنم آماده شود ... تا ماجرای آمدن من یک رویای انتظار کشیدنی باشد، نه همان آرماگدون خونین که در ذهن بیشتر آدمهای دنیا جا انداخته اند ...

1200 سال به ما خانمها فرصت دادند که 313 نفر آدم صالح درجه یک تربیت کنیم، برای فرماندهی ... و تعدادی انسان صالح با درجات ایمانی پایینتر برای سربازی و رتق و فتق امور ... اما وقتی خود ما خانمها صالح نباشیم، چطور میتوانیم دامنمان صالح پرور باشد؟ مگر نه اینکه از دامن زن، مرد به معراج می رود؟ ...

 1200 سال فرصت کمی نیست، و مادران ما در طول تاریخ جز عده ای معدود، این فرصت را به بطالت تلف کردند ... تا پیش از این با خاله زنک بازی و حرف و حدیثهای زنانه، و از آن بدتر در دهه های اخیر با افتادن به دام فمینیسم و نقشهای مردانه در اجتماع ... دردآور است، اما مادران ما تمام فرصت هنرنمایی زنانه شان برای خدا را، به همین سادگی به باد دادند ...

و حالا اگر چه دیر است، اما هنوز فرصت هست ... کسی چه میداند، شاید فقط یک قدم مانده باشد ... یک قدم به اندازه همت ما ... به اندازه محبت ما ... به اندازه از خود گذشتن ما ... امام ما در پس پرده غیبت، منتظر همت ما خانمهاست ... منتظر اینکه یک لحظه سرمان از از روی اینهمه مشغله های ریز و درشت و بیهوده زندگی بلند کنیم و به تنهایی او نگاه کنیم ... شاید به خودمان بیاییم و کم کاری 1200 ساله ی مادرانمان را جبران کنیم ...

او منتظر ماست ... منتظر زنانی که عقیله باشند ، عالمه باشند ... بانوانی خردمند و دانشمند ... بانوانی آگاه به زمان ... بانوانی که میدانند جایگاهشان کجاست و وظیفه شان چیست و لا تخافون لومه لائم ، تمام توانشان را برای انجام آن میگذارند ... و دیگر کاری ندارند که دیده میشوند، یا نه؟ ... از آنها تقدیر میشود، یا نه؟ .... در روز زن به عنوان زنان نمونه اجتماع معرفی میشوند، یا نه؟ ... زنانی که فقط به این فکر میکنند که امام زمانشان تنهاست، و فقط آنها میتوانند یاریش کنند ...

یادمان نرد که و من ادرک فاطمه حق معرفتها، فقد ادرک لیله القدر ... هر کس بداند که فاطمه سلام الله علیها که بود و چه کرد، می تواند تقدیری زیباتر را برای بشریت رقم بزند ...

***

کسی چه میداند؟ ... شاید در تاریخی که بعد از ظهور و در آن دوران طلایی نوشته خواهد شد از زنانی صحبت شود که در آخرین سالها و ماههای غیبت، و در یک شب قدر تصمیم گرفتند ورق را برگردانند ... زنانی که فهمیدند هیچ جامعه ای اصلاح نمیشود، مگر اینکه زنانش اصلاح شوند ... و آن زنان صالح همسران صالح و فرزندان صالحی را به عرصه فرستادند تا ورق تقدیر الهی را به نفع مولایشان برگردانند ... زنانی که لکه ننگی که زنان کوفه برای تمام زنان تاریخ به بار آورده بودند را به زیبایی پاک کردند ...

شاید آن زنان در هیچ کجا دیده نشدند، شاید در میان یاران امام مهربانیها و در بحبوحه میدان نبرد، اثری از آنها نبود ... اما قلب نازنین امام همیشه از به یاد آوردن آنها و بودنشان شاد بود ... آنها در خانه هایشان بودند در حال نماز ، در حال قرائت و تدبر در قران ، در حال تلاش برای فهم حقیقت هستی و پیدا کردن راههایی برای بندگی زیباتر و عاشقانه تر ... آنها را همیشه میشد در حال زیباتر و آسمانی تر کردن محیط خانه یافت ... و در کنار تمام اینها در پشت مانیتورها برای رساندن پیام این قیام به همه جای عالم ... طوری که قبل از اینکه پای یاران امام برای فتح به سرزمینی برسد، قلب و فکر مردم آن سرزمین با روشنگریهای آن بانوان خردمند، و آن طلایه داران اندیشه و آگاهی، تسلیم دین خدا شده بود ...

آنها مجاهدان گمنامی بودند که امامشان دوستشان داشت  ... کسانی که نسل آینده بشریت و کسانی که قرار بود در دوران طلایی حیات بشریت زندگی و آن را اداره کنند را در دامان پر مهرشان تربیت میکردند ... تا دیگر امامشان آنقدر غریب نماند که بگوید : " هل من ناصر ینصرنی ؟ " ...

زنانی که شاید مثل اویس قرنی هیچوقت چشمشان به دیدار مولایشان روشن نشد، اما امام رایحه خوش اخلاصشان را از ورای تمام فاصله ها میشنید، و سلامهایی که صبح به صبح بعد از دعای عهد به او میدادند را با محبت جواب میداد ... 

زنانی که نمیدانستند وقتی به کودکانشان یاد میدانند که: " یادت باشد سالها بعد، وقتی بزرگ شدی و به خدمت آقا رسیدی، سلام مرا به او برسان و بگو همیشه دوستشان داشته ام" ، خودِ خود امام، صدایشان را میشنید و سلامی که قرار بود در آینده ابلاغ شود را در زمان حال جواب میداد ...

به این فکر کنیم که در تاریخ مابعد الظهور از ما چه خواهند گفت؟ ...

و فراموش نکنیم که : و من ادرک فاطمه حق معرفتها، فقد ادرک لیله القدر ...

 

برگرفته از وبلاگ " تو فقط لیلی باش"

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی